شهید مسعود هژبرالساداتی روحش شاد - زندگی شیرین
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://zendegysherin.ParsiBlog.com
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

3- شهید سید مسعود هژبرالساداتی (سن در هنگام شهادت حدود 22 سال)

یادم می آید اولین بارهایی که رفتم دعای کمیل شهید مهدی حکمت منزل شهید هژبرالساداتی بود، عجب صفایی داشت، دلم لک زده یک بار دیگر بروم و چند دقیقه ای آن فضا را ببینم، چه کنم که پدر و مادر ایشان سنشان زیاد شده است و تاب مهمان داری ندارند. سید مسعود هم از حلقه های اصلی یاران شهید مهدی حکمت بود. مسعود جزو اولین نفراتی از جمع بود که به خیل رزمندگان پیوست و از سال 59 تا هنگام عزیمت به سربازی در استان سیستان و بلوچستان همواره در جبهه بود. شوخ طبع و خستگی ناپذیر بود و بسیار با علیرضا  مهدوی دوست بود، البته ظاهراً فامیل هم بودند. نامه هایی که در مدت حضور مسعود در زاهدان بین این دو رد و بدل شده بسیار صمیمانه و سرشار از نکات اخلاقی و اعتقادی است.

نمی دانم چقدر مهدی حکمت این حلقه را سوزاند ولی همین بس که هر یک از آنان پس از او تشنه شهادت شده بودند :

" ای حسین تو در کربلا یکایک شهیدان را در آغوش می کشیدی، می بوسیدی، وداع می کردی، آیا ممکن است آنگاه که من نیز، در خاک و خون می غلطم، تو دست مهربان خود را بر قلب سوزان من بگذاری و عطش عشق من را به تو و خدای تو سیراب کنی؟ ... در این معرکه ما برای قربانی شدن آمده ایم، اسماعیل وار به قربانگاه آمده ایم... مسأله شرافت و رسالت و مسئولیت است. "

سید مسعود شاخص دیگری جلوی پای همه ما می گذارد، پیامی که انگار برای هم نسلان من دارد و وظیفه مان را روشن می سازد :

"شهدا کار اصلی را انجام نمی دهند، بلکه این شما هستید که این کار را انجام می دهید. امام حسین (علیه السلام) که شهید شد، یک وظیفه بر عهده او بود که باید انجام می داد تا اسلام زنده شود. ولی رسالت اصلی بر عهده زینب (سلام الله علیها) بود که در دروازه شام و کاخ یزید، پیام خون برادرشان را برسانند و مظلومیت امام حسین (علیه السلام) و حیله گری یزید را به گوش مردم برسانند.

حال این وظیفه بر عهده تک تک شما برادران است که هر کس که شهید می شود، پیام او را به مردم برسانید و در غیر این صورت، آن اثر اصلی که باید داشته باشد را ندارد "

آری مسعود جان ! اگر شهید قلب تاریخ است نباید روی آن خاک مرگ پاشید ( لا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا) و اگر شهادت تزریق خون به پیکر جامعه است، باید بستر خونین را آماده و مهیا نگاه داشت و به خون های جاری مجال حضور داد.

سید مسعود 20 روزی مرخصی داشت. وقتی به مشهد آمد و از قصد دوستان برای عزیمت به جبهه آگاه شد همراه آنان به حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) رفت و در آنجا آن 5 یار وفادار آخرین پیمان ها را بستند. سید مسعود اما در همان زمان مسئول خود را از تصمیمش آگاه کرد و با اجازه او به آخرین سفر رفت.


[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 92/11/11 ] [ 1:10 صبح ] [ فریبا معلم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب
RoozGozar.cOm--->

کد موسیقی برای وبلاگ



بازدید امروز: 28
بازدید دیروز: 84
کل بازدیدها: 520075