غروبی سرد و سفره ای خالی... - زندگی شیرین
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://zendegysherin.ParsiBlog.com
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

یاد دارم در غروبی سرد سرد میگذشت از کوچه ی ما دوره گرد

داد میزد:کهنه قالی میخرم،دست دوم عالی میخرم

کاسه و ظرف سفالی میخرم

اشک در چشمان بابا حالقه بست

عاقبت اهی کشید بغضش شکست

اول ماه است و نان در سفره نیست

ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟

بوی نان تاره هوشش برده بود

اتفاقا مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون دوید

گفت:اقا سفره خالی میخری


[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 92/11/4 ] [ 8:5 عصر ] [ فریبا معلم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب
RoozGozar.cOm--->

کد موسیقی برای وبلاگ



بازدید امروز: 83
بازدید دیروز: 84
کل بازدیدها: 520130