زندگی شیرین
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://zendegysherin.ParsiBlog.com
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان
"امارل دوپری" دختر 23 ساله ساکن لندن بدلیل ابتلا به سندروم اختلال خواب "کلاین لوین" بمدت 59 روز در خواب بسر می برد.


به گزارش سرویس بین‌ الملل باشگاه خبرنگاران،

 دختری که 59 روز خواب بود!


 دختری که 59 روز خواب بود!

 


[ یادداشت ثابت - شنبه 92/6/3 ] [ 2:59 عصر ] [ فریبا معلم ] [ نظرات () ]
زوج جوان سه ساعت پس از ازدواج تصمیم گرفتند برای طلاق توافقی به دادگاه مراجعه کنند.



به گزارش پرشین وی به نقل از مهر، تازه عروس در حالی که سعی می کرد غم بزرگی که بر روی چهره اش نشسته را مخفی کند، رو به رو قاضی دادگاه نشست و با اشاره به همسرش گفت: 6 ماه قبل با سعید در دانشگاه آشنا شدم. او پسر مودب و مهربانی بود. همیشه 5 دقیقه قبل از شروع کلاس ها به دانشگاه می آمد و بلافاصله پس از کلاس، از دانشگاه بیرون می رفت. یک روز وقتی به سمت خانه می رفتم او سد راهم شد و گفت، به من علاقه دارد و می خواهد همراه خانواده اش برای خواستگاری به خانه ما بیاید. یک هفته بعد آنها به خانه مان آمدند و ما با 114 سکه طلا به عنوان مهریه عقد کردیم. همیشه حس می کردم سعید غم بزرگی در سینه دارد و سعی می کند آن را از من مخفی کند. سعید در یک شرکت بزرگ استخدام شد و با کمک پدرش توانست ماه گذشته مراسم عروسی را برگزار کند.

زن جوان ادامه داد: وقتی به خانه آمدیم او از من خواست منطقی به حرفهایش گوش کنم. اول تصور کردم در مورد آینده قصد دارد حرف بزند اما او موضوعی را مطرح کرد که هیچ وقت انتظارش را نداشتم. سعید هیچ علاقه ای به من نداشت و برای ازدواج با دختر دایی اش مرا قربانی کرده بود. آن شب وقتی متوجه علاقه شدید سعید به دختر دایی اش شدم تصمیم به جدایی گرفتم. الان هم مهریه ام را می بخشم تا به صورت توافقی جدا شویم.

مرد جوان هم در دفاع از خود گفت: من عاشق دختر دایی خود بودم، اما او مطلقه بود و تنها راه من برای ازدواج با او شکست در یک زندگی مشترک بود. من هم برای این کار مجبور شدم ازدواج کنم.

قاضی شعبه 260 مجتمع قضایی شهید باهنر پس از شنیدن صحبت های این زوج جلسه دادگاه را تجدید کرد تا آنها درباره تصمیمشان بیشتر فکر کنند.


[ یادداشت ثابت - جمعه 92/6/2 ] [ 12:37 عصر ] [ فریبا معلم ] [ نظرات () ]

 

کلمه‌هایی چون جانم، عشقم، مهربانم و... که در طول روز به برخی آدم‌های دور و بر خود می‌گوییم، الزاما صادقانه یا ناشی از احساساتی درونی ـ به اندازه‌ای که کلمات منتقل می‌کنند ـ نیستند.


وقتی توده‌ای از فحش شهر را در برمی‌گیرد

 بی شعور، احمق، اسم انواع جانوران و حیوانات و سه نقطه های سهمگین تر دیگری هم که به عنوان ناسزا و دشنام به یکدیگر می گوییم همین گونه هستند. این کلمات به دلیل خشم و عصبیت استفاده می شوند، اما آیا به اندازه و غلظتی که دارند، صادقانه و واقعی هم هستند؟ در خیلی از موارد با توجه به حجم بالای مواجهه آدم ها با یکدیگر، خیلی از این کلمات ناپسند، از ته دل نبوده و الزاما بر خصمی درونی متکی نیستند. همان طور که ابراز علاقه به دیگران در طول روز الزاما عمیق، واقعی و ماندگار نیست، خشم و کینه ای که در دشنام های سنگین و گاه رکیک نهفته است هم واقعیتی پایدار و عمیق ندارد.

اما این نکته باز هم به آن معنا نیست که فحش باد هواست. فحش ها به هر حال برآمده از احساسی هستند که با وجود عدم صدق و ریشه نداشتن شان در واقعیتی عمیق و شدید، به همان شکلی که بیان می شوند، تاثیر دارند و خشونتی را منتقل می کنند. این احساساتی که به گونه ای شدید و پرقدرت بیرون ریخته می شود واکنشی بر می انگیزد از جنس خود و عصبیتی را تکثیر می کند که عکس العمل هایی ناگهانی و احساسی را در پی دارد. حتی اگر آدم فحش خورده خویشتندار باشد در هر حال، عصبیت در او انباشته شده و مجبور به تخلیه اش در جایی دیگر می شود. پس فحش نه باد هواست نه برآمده از احساساتی واقعی؛ نه آنقدر سطحی و خنثی است که بتوان نادیده اش گرفت و نا آنقدر عمیق و واقعی است که بتوان به شکلی دقیق واژگان را به نیت ها برگرداند و تک تک آدم ها را با توجه به گفته هایشان قضاوت کرد. عمده ترین دلایل و همچنین تاثیرات عینی و ملموس فحش دادن، در اجتماع و ناخودآگاه روانی افراد است.

فحش به صورت یک اپیدمی و بیماری اجتماعی ناشی از دلایل متنوعی است که ریشه در مسائل سیاسی و اجتماعی کلان دارد. شکاف دولت ـ ملت، احساس عصبیت نسبت به فضای عمومی، بیگانه دیدن شهر، غیرخودی پنداشتن دیگر همشهریان و... از اصلی ترین دلایل به وجود آمدن و تسهیل فحاشی است. این که شهروندان دچار این تصور ـ یا حتی توهم باشند ـ که از جامعه خود و فضاهای عمومی طلبکارند آنها را به سمت عکس العمل های کینه توزانه با شهر و همشهریان هدایت می کند. احساس ضربه خوردن از جامعه و نبود امنیت اجتماعی، ناسزاگویی و واکنش های ناگهانی و نامعقول را تشدید می کند. یکی از اصلی ترین و آشنا ترین واکنش های غیرعقلانی و فکر نشده انسان، فحاشی و ناسزا گفتن است. جامعه وقتی فضاهای عمومی را از خودش نمی داند، نسبت به رفتارهای اجتماعی از جانب خود مسئولیتی هم حس نمی کند. در این شرایط اغلب شهروندان منفعل به جای حل و اصلاح معضلات اجتماع خود، به تخریب محیط می پردازند. از این نظر فحش از همان جایی تغذیه می شود که دیگر ناهنجاری های بزرگ و کوچک اجتماعی همچون کثیف کردن کوچه و خیابان، تخریب مکان ها و وسایل عمومی و....


[ یادداشت ثابت - جمعه 92/6/2 ] [ 12:35 عصر ] [ فریبا معلم ] [ نظرات () ]

کد مطلب: 255176

[ یادداشت ثابت - سه شنبه 92/5/30 ] [ 11:37 صبح ] [ فریبا معلم ] [ نظرات () ]

 

آیا یک دختر خوب و مومن و سربه راه ،باید ازدواج کند تا قربانی شود؟! زخم روی زخم بخورد و صبوری کند؟!


ازدواج؛ نه مددکاری است نه اعانه دادن

عصر ایران :حجه الاسلام شهاب مرادی در یادداشتی که در سایت شخصی اش منتشر شده،نوشت:

اخیرا سریالی از یکی از شبکه های سیما پخش شد که قصد نقد آن و سایر سریال ها را ندارم؛ به جز بی ارتباط بودن آنها با ماه مبارک رمضان که عرض کرده ام... .

اما در دل داستان آن سریال، ماجرای "انتخاب همسرِ" یک دختر خانم جوان، نقد شد و خیلی جدی به مخاطب پیامی اخلاقی داده شد که «یک دختر خانم معتاد به شیشه، با خانواده ای گسیخته و نابسامان و پدری خلافکار» نباید با یک پسر خلافکار ازدواج کند؛ بگو خب!

اما پیام دیگر سریال مذکور این بود که «یک خانم معلمِ متدین، فرهنگی و عاقل با خانواده ای خوب و بسامان و پدری با مرام و پهلوان و برادری غیرتی» هیچ اشکالی ندارد که با یک مرد خلافکار ازدواج کند! بگو خب!

حالا باید پرسید جوان ها در موقعیت های مشابه، برای تصمیم گیری در قبال ازدواج با عشق شان! خودشان را جای کدام گزینه قرار می دهند؟ «دخترِ بد با خواستگار بد» یا «دختر خوب و خواستگار بد»؟

شاید به بهانه ی این سریال ذکر سه نکته مهم مرتبط به انتخاب همسر و ازدواج، ضروری به نظر می رسد:

1. دخترم؛ پسرم!

آیا یک دختر خوب و مومن و سربه راه ،باید ازدواج کند تا قربانی شود؟! زخم روی زخم بخورد و صبوری کند؟!

دخترم! تو ازدواج نمی کنی که قربانی شوی، زخم بخوری و منتظر زخمهای بعدی باشی،-اشاره به دیالوگ های خانم خوبه- نباید در مرحله انتخاب همسر و قبل از عقد! ترحم کنی، نباید تصمیمت این باشد که نقش پدر یا مادر را برای شوهر آینده ات ایفا کنی.

دخترم؛ پسرم!

ازدواج؛ مددکاری نیست!

ازدواج؛ روان درمانی نیست!

ازدواج؛ ایفای نقش پدر و مادر برای خواستگار نیست!

ازدواج؛ ترحم کردن و اعانه دادن نیست!

ازدواج؛ هدفش آرامش است؛ آرامش دو نفر! نه فدا شدن و نابودی تو برای آرامش دیگری! 

ازدواج؛ راهی است به سوی کمال؛ کمال ایمان و اخلاق نه آغازی به سمت مشکلات و تباهی.

ازدواج و تشکیل خانواده و ایفای نقش والد برای فرزندانت به جا و مقدس است نه برای همسرت.

ازدواج و عشق ورزی و فداکاری برای همسرت و خانواده ات مقدس است و ستودنی -خدای مهربان روزی همه شما کند- بله این عشق و فداکاری مقدس است اما نه با نقشه قبلی او؛ با این زبان حال: با من ازدواج کن فدام شو.

2. «انتخاب آگاهانه» و دور از هیجانات تنها راه درست و قابل اطمینان برای رسیدن به یک «ازدواج موفق و زندگی عاشقانه» است. 

اگر کسی به قصد رسیدن به ازدواج موفق و عاشقانه، از راه انتخاب آگاهانه و خردمندانه حرکت کند و خدای نکرده به هر علتی قبل یا بعد از ازدواج، متحمل رنجی شود، در پیشگاه خدا معذور و مغفور است ان شاءالله و الا هم کامش تلخ شده و هم باید به خدای متعال بابت تلخ کامی هایش پاسخ دهد. (این به یک توضیح کوتاه نیاز دارد: اگر کسی جوری ازدواج کند که از پیش برایش معلوم باشد و یا عقلاء به او تذکر دهند که این ازدواج و زناشویی، پر دردسر و دردسر آفرین است؛ بابت اعصاب خوردی ها و هر رنج و مشقتی که به خود و یا همسرش و دیگران تحمیل کند،  باید پاسخگوی خدا باشد. چرا که جسم و روح ما امانتی الهی است در دست ما و کسی حق ندارد به خودش ظلم کند و موجبات غم و غصه خودش را فراهم کند. البته آدمی مادامی که زنده است می تواند بابت ظلم ها و خطاهایش و تمام گناهانش از طریق توبه و استغفار با خدا در دنیا تسویه حساب کند. انّه هو الغفور الرحیم)

چقدر خوب است هر کسی، در مواقع خاص و حساس زندگی خود مثلا قبل از تصمیم های مهم؛ خلوتی کند و یا با یک مشاور خردمند، انتخابها و آرزوهایش را بررسی و تحلیل کند. خصوصا با توجه به "تاریخ تولید" آنها؛ شاید زمانی که آرزو کرده، یا تصمیم گرفته و یا انتخاب کرده، آن انتخاب؛ کودکانه و یا خشم گینانه و یا ناآگاهانه و ... خلاصه تحت تاثیر هیجان بوده، ولی خودش می تواند از سر شعور و آگاهی "تاریخ انقضاء" آن را تعیین کند چون بعضی از آرزوها، هدف ها و انتخابهای "تاریخ گذشته" حتما خطرشان از مصرف شیر و شکلات "تاریخ گذشته" بیشتر است!

3. وقتی فرد بزرگ تر می شود حتی اگر تحصیلاتش را ادامه ندهد، تجربیاتش بیشتر میشود، موقعیت اجتماعی او و نظام پسندهایش نیز تغییر میکند و ... معمولا افراد بعد از دوران جوانی باید بتوانند عشق و نفرت را شناسایی و کنترل کنند و به این باور نادرست ادامه ندهند که «عشق اول» بهترین و کاملترین عشق است. «هیچ چی عشق اول نمیشه!»

اگر کسی پذیرفت که عشق اول اشتباه بوده، نباید خودش را سرزنش کند و نباید دوباره آن اشتباه را تکرار کند!

در چنین شرایطی نباید با عشق اول خاطره بازی کرد.

اساسا اگر ازدواجی غلط بوده و یک طرف یا دو طرف به هم ظلم کرده اند و کینه به دل گرفته اند؛ نباید «رفتار اسلامی و پسندیده ی عفو و گذشت» را، با تکرار آن اشتباه و خطا و «ازدواج مجدد» اشتباه گرفت. عفو کن ولی خطا را تکرار نکن! عاقل از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود.

اشتباهی که شاید در برخی داستان های مکتوب یا نمایش ها ستوده شود و تکرار مجدد یک اشتباه، به غلط «فداکاری» و ایثار جلوه داده می شود و به سادگی! تعقل، درایت و تجربه فرد عاقل در داستان، نادیده گرفته می شود و تحت تاثیر درام این غفلت معمولا به چشم نمی آید.

یاعلی


[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 92/5/24 ] [ 12:12 عصر ] [ فریبا معلم ] [ نظرات () ]

سی سال است که تو معلمی.سی سال است اول مهر که می شود یک سری چشم گرد و کنجکاو تو را نگاه می کنند و می روند خانه برای مادرهایشان تعریف می کنند که « خانوم معلم ما خیلی خوبه... تازه اسم منم یاد گرفت » . سی سال است پسر بچه هاو دختر بچه هایی از تو تقسیم یاد می گیرند و یاد می گیرند کیک را سه قسمت کنند و یکی اش را به تو بدهند بیشتر می خوری تا کیکی را شش قسمت کنند و یکی اش به تو بدهند.سی سال است دارند سالاد الویه درست می کنند و یاد می گیرند مخلوط چیست . سی سال است دارند یاد می گیرند دریاچه های ایران کجا هستند ؟ کوههایش چقدر بلندند ؟ جنگلهایش چقدر سبزند . سی سال است این دختر بچه ها ? این پسر بچه ها ? دارند یاد می گیرند به هم درس یاد بدهند ؛ با هم مهربان باشند ؛ به هم کمک کنند . سی سال است دارند یاد می گیرند : انسان باشند.
سی سال است که صبحها بلند می شوی ? برای من و امیرپارسا و پوریا و بابا غذا صبحانه درست می کنی ? بعد درست مثل فرشته ها ما را بیدار می کنی ? برایمان رادیو روشن می کنی? سرحالمان می کنی و بعد ما می رویم پی زندگی و تو می روی پی یک سری چشم و گوش کنجکاو که فقط مهربانی می خواهند و توجه . تو هم خوب بلدی سیرابشان کنی.
سی سال است «خانوم معلم » هستی .خسته نباشی . خسته نباشی از همه ی این سالها که مراقب روح ترد و لطیف بچه ها بودی . خسته نباشی از همه ی درسهایی که سی سال دادی . خسته نباشی از این همه مهر و محبتی که توی دنیا پخش کردی ....بچه که بودم روزمعلم  برای معلم هایم یک شعر می خواندم. دستهایم را می گرفتم پشتم ? سرم را بالا می گرفتم و می خواندم : معلم مهربان من .... ستاره ی آسمان من ... تو نور ایمانی ... همیشه می مانی .... تو در محبت یگانه ای .... به مهربانی نشانه ای ... به قلب من جاودانه ای .... تو نور ایمانی ... همیشه می مانی....همیشه می مانی...
                                                           
اجازه خانوم ؟.... ما خیلی دوستتون داریم!


[ یادداشت ثابت - دوشنبه 92/5/1 ] [ 7:51 عصر ] [ فریبا معلم ] [ نظرات () ]


[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 92/4/21 ] [ 7:12 عصر ] [ فریبا معلم ] [ نظرات () ]


[ یادداشت ثابت - دوشنبه 92/4/18 ] [ 8:29 صبح ] [ فریبا معلم ] [ نظرات () ]
[ یادداشت ثابت - یکشنبه 92/4/17 ] [ 9:32 صبح ] [ فریبا معلم ] [ نظرات () ]



 
سالگرد ازدواج
1) زن: عزیزم امیدوارم همیشه عاشق بمانیم وشمع زندگیمان نورانی باشد.
2) مرد: عزیزم کی نوبت کیک می شه؟

روز زن
1)زن: عزیزم مهم نیست هیچ هدیه ای برام نخریدی یک بوس کافیه
2)مرد: خوشحالم تو رو انتخاب کردم آشپزی تو عالیه عزیزم (شام چی داریم؟)

روز مرد
1) زن: وای عزیزم اصلا قابلتو نداره کاش می تونستم هدیه بهتری بگیرم.
2) مرد: حالا اشکال نداره عزیزم، سال دیگه جبران می کنی (چه بوی غذایی میاد)

40 روز بعد از تولد بچه
1) زن: وای مامانی بازم گرسنه هستی؟ (عزیزم شیر خشک بچه رو ندیدی؟)
2)مرد: با دهان پر(نه عزیزم ندیدم، راستی عزیزم شیر خشک چقدر خوشمزه است!)

40 سال بعد
1)زن: عزیزم شمع زندگیمون داره بی فروغ میشه ما پیر شدیم
2)مرد: یعنی دیگه کیک نخوریم ؟

2 ثانیه قبل از مرگ
1) زن: عزیزم همیشه دوستت داشتم
2) مرد: گشنمه

وصیت نامه


[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 92/4/13 ] [ 8:54 عصر ] [ فریبا معلم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب
RoozGozar.cOm--->

کد موسیقی برای وبلاگ



بازدید امروز: 92
بازدید دیروز: 156
کل بازدیدها: 520295