زندگی شیرین
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://zendegysherin.ParsiBlog.com
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 92/11/24 ] [ 7:56 عصر ] [ فریبا معلم ] [ نظرات () ]

[ یادداشت ثابت - دوشنبه 92/11/15 ] [ 11:29 صبح ] [ فریبا معلم ] [ نظرات () ]

سلام و صد سلام

این پیراشکی خیلی ساده و خوشمزه ست... با یک خمیر ساده و فوری،

امیدوارم از درست کردن و خوردنش حسابی لذت ببرید...



*این خمیر رو میتونید با کم کردن میزان نمک، دوبرابر کردن شکر و استفاده از کره آب

شده به جای روغن، برای رول های شیرین و دستورات شیرین دیگه استفاده کنید.

مواد لازم خمیر: برای 3-4 نفر

آرد الک شده 300 گرم

ماست یکدست شده با چنگال 1 پیمانه ( به دمای محیط برسد)

روغن زیتون یا مایع معمولی 4.5 ق غ

نمک 2 ق چ

شکر 1 ق چ

بکینگ پودر 2.5 ق چ

مواد میانی:

- سیب زمینی آب پز و کاملا له شده.. 5 عدد

- سس گوشتی یا گیاهی دلخواه... رب دار( خوشمزه تر) یا بدون رب... فقط بدون آب

باشه و از داغی کاملا افتاده باشه،

- کاغذ روغنی برای کف قالب

- تخم مرغ برای رومال: نصف تخم مرغ کافیه


آرد و 1.5 ق چ بکینگ پودر و شکر و نمک را مخلوط و چند بار الک میکنیم و در کاسه

میریزیم

1 ق چ باقیمانده بکینگ پودر را روی ماست میریزیم و یا لیسک فقط یک دور هم

میزنیم که مخلوط بشه.. میگذاریم پف کند...

آرد رو به شکل کوه در می یاریم، یک چاله وسطش ایجاد میکنیم و روغن زیتون رو

در آن چاله می ریزیم، ماست را هم در چاله اضافه میکنیم و با چنگال مخلوط میکنیم

تا وسط جمع بشه...

حالا با کمک کف دست 5-6 دقیقه ورز میدیم تا به شکل خمیر نرم و لطیف و کشسانی

در بیاد، روش یه ذذذره آرد الک میکنیم و میگذاریم نیم ساعت بمونه...

بعد از نیم ساعت در همون ظرف خمیر رو یک دقیقه دیگه ورز میدیم و به 7-8 قسمت

تقسیم میکنیم، چونه ها رو گرد میکنیم میذاریم تا 5 دقیقه بمونه

روی تخته یا سطح کارمون مقدار خیلی کمی آرد الک میکنیم، هر خمیر را با وردنه به

شکل دایره با قطر 10-12 سانت و ضخامت 3-4 میلیمتر باز میکنیم

مقداری از سیب زمینی هایی که با نمک و فلفل و ادویه دلخواه مزه دار و له کردیم

بر میداریم و کف دستمون  به ضخامت 1.5 سانت بازش میکنیم...از مواد گوشتی یا

گیاهی وسطش قرار میدیم و میبنیدیم... اونو به شکل گلابی یا همون اشک مانند

توی دست فرم میدیم مثل شکل زیر:


 


حالا هر تکه باز شده خمیر رو روی گلابی یا همون اشک میندازیم، انگار که روی سر

گلابیمون پارچه بندازیم...  به شکلی که چروک هاش دقیقا در زیر گلابی جمع بشه

خمیر گلابی رو صاف میکنیم تا یکدست بشه... این خمیر خیلی ساده شکل میگیره،

اگر بعضی جاهاش احیانا یه کم پف کرد با خلال سوراخ کنید و کارو ادامه بدید

برگ ها رو هم درست کنید و طرحای عمیق عمیق بندازید.. طوریکه نزدیک پاره شدن

باشه

با کمک خلال دندون برگارو روی کله گلابی ثابت کنید، بعدا خلال دندون با یک تکه

سیب زمینی نپخته جایگزین میشه



فر رو با 200 درجه روشن کنید تا کاملا داغ بشه

خلال دندون ها رو در بیارید و با خلال سیب زمینی نپخته جابجا کنید

گلابی ها رو با فاصله در سینی کاغذ روغنی بچینید و 2 دور رومال تخم مرغ بزنید،

رومال برگا بیشتر باشه،

20 دقیقه بپزید... یا تا وقتی طلایی و خوشرنگ بشه...

روی توری خنک کنید و سپس ... نوش جان... به به


[ یادداشت ثابت - جمعه 92/11/12 ] [ 8:18 عصر ] [ فریبا معلم ] [ نظرات () ]

3- شهید سید مسعود هژبرالساداتی (سن در هنگام شهادت حدود 22 سال)

یادم می آید اولین بارهایی که رفتم دعای کمیل شهید مهدی حکمت منزل شهید هژبرالساداتی بود، عجب صفایی داشت، دلم لک زده یک بار دیگر بروم و چند دقیقه ای آن فضا را ببینم، چه کنم که پدر و مادر ایشان سنشان زیاد شده است و تاب مهمان داری ندارند. سید مسعود هم از حلقه های اصلی یاران شهید مهدی حکمت بود. مسعود جزو اولین نفراتی از جمع بود که به خیل رزمندگان پیوست و از سال 59 تا هنگام عزیمت به سربازی در استان سیستان و بلوچستان همواره در جبهه بود. شوخ طبع و خستگی ناپذیر بود و بسیار با علیرضا  مهدوی دوست بود، البته ظاهراً فامیل هم بودند. نامه هایی که در مدت حضور مسعود در زاهدان بین این دو رد و بدل شده بسیار صمیمانه و سرشار از نکات اخلاقی و اعتقادی است.

نمی دانم چقدر مهدی حکمت این حلقه را سوزاند ولی همین بس که هر یک از آنان پس از او تشنه شهادت شده بودند :

" ای حسین تو در کربلا یکایک شهیدان را در آغوش می کشیدی، می بوسیدی، وداع می کردی، آیا ممکن است آنگاه که من نیز، در خاک و خون می غلطم، تو دست مهربان خود را بر قلب سوزان من بگذاری و عطش عشق من را به تو و خدای تو سیراب کنی؟ ... در این معرکه ما برای قربانی شدن آمده ایم، اسماعیل وار به قربانگاه آمده ایم... مسأله شرافت و رسالت و مسئولیت است. "

سید مسعود شاخص دیگری جلوی پای همه ما می گذارد، پیامی که انگار برای هم نسلان من دارد و وظیفه مان را روشن می سازد :

"شهدا کار اصلی را انجام نمی دهند، بلکه این شما هستید که این کار را انجام می دهید. امام حسین (علیه السلام) که شهید شد، یک وظیفه بر عهده او بود که باید انجام می داد تا اسلام زنده شود. ولی رسالت اصلی بر عهده زینب (سلام الله علیها) بود که در دروازه شام و کاخ یزید، پیام خون برادرشان را برسانند و مظلومیت امام حسین (علیه السلام) و حیله گری یزید را به گوش مردم برسانند.

حال این وظیفه بر عهده تک تک شما برادران است که هر کس که شهید می شود، پیام او را به مردم برسانید و در غیر این صورت، آن اثر اصلی که باید داشته باشد را ندارد "

آری مسعود جان ! اگر شهید قلب تاریخ است نباید روی آن خاک مرگ پاشید ( لا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا) و اگر شهادت تزریق خون به پیکر جامعه است، باید بستر خونین را آماده و مهیا نگاه داشت و به خون های جاری مجال حضور داد.

سید مسعود 20 روزی مرخصی داشت. وقتی به مشهد آمد و از قصد دوستان برای عزیمت به جبهه آگاه شد همراه آنان به حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) رفت و در آنجا آن 5 یار وفادار آخرین پیمان ها را بستند. سید مسعود اما در همان زمان مسئول خود را از تصمیمش آگاه کرد و با اجازه او به آخرین سفر رفت.


[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 92/11/11 ] [ 1:10 صبح ] [ فریبا معلم ] [ نظرات () ]

با رعایت این نکات می توانید به آرامش دست یابید

1-   مشکل را نادیده بگیرید و آرام نما باشید!  نادیده گرفتن نیمه ی هشیار، آرامش و آسودگی را باز می گرداند.

2-   گاهی لباس با طرح های کودکانه بپوشید. چنین کاری یادآور روزهای شاد زندگی است.

3-   تفاوت میان فرودست و فرادست، در نگرش ها است. فرادست کار خود را مهم می داند و با خشنودی که از این طریق فراهم می شود به آرامش دست می یابد.

4-   هنگامی که بحث و تعارض کار را مشکل می کند، به سادگی از بحث دوری گزینید و آن را به زمانی دیگر موکول کنید  و از آرامشی که می توانید بدان دست یابید شگفت زده شوید.

5-   یا رنگ صورتی  یا  سبز. هریک از این رنگ ها در دستیابی جان آشفته به آرامش اثری جادویی دارد.

6-   جزئیات جذاب هر لحظه را دریاب، از هر صدا و رنگ نشاط آور شادمان شو، از چنین راهی است که آرامش فرا می رسد.

7-   در هرجا هستی و به هر جا می روی ، اندکی بر زیبایی آن مکان بیفزا، یا در زیبایی آنجا سهیم باش.

8-   تعارف و خوشامد گویی احساسی نیکو پدید می آورد؛ حالتی که از احساس مخاطب هم بهتر است.

9-   مجال انتخاب و انجام دادن بسیار است، آن چه انجام شدنی نیست فراموش کن.

11-هر چه بیشتر گذشت داشته باشی، در انجام تمرین های آرام بخش تواناتر خواهی بود. با گذشت بیشتر، تشویش زندگی را کمتر کنید.

 

 

12- خوش خو باشید و با خوی خوش سخن بگویید. خوش خویی بیشتر، آرامش بیشتر.

13- جویای تغییر باشید و از داوری مهراسید. گشاده رو و تن آرام ، تغییر را بپذیرید.

14- در گریستن ، از نظر جسمی و روحی آرامشی است.

15- به هنگام تنش به کاری دیگر بپرداز. جایی بایست که غالباً نمی ایستی ؛ جایی بنشین که به عادت نمی نشینی؛ به گونه ای بیندیش که تاکنون نمی اندیشیدی.

16- به باورهای آیینی خویش بپرداز، بی تردید یکی از آرامش بخش ترین رفتارها، روی آوردن به نیایش و نماز است.


[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 92/11/11 ] [ 12:59 صبح ] [ فریبا معلم ] [ نظرات () ]

متن خوش امد گویی

متن خوشامد گویی جدید در هواپیمایی جمهوری اسلامی:

 

سلام و صلوات بر روح تمام مسافران عزیز

 

ورود شما را به پرواز ابدی هواپیمایی جمهوری اسلامی خوشامد می گوییم.

 

خداوندا! مشیت خودت را در رسیدن و لقا خود بر ما قرار ده و سرعت آن فزون فرما.

 

مقصد ما به احتمال 99% بهشت موعود و به احتمال 1% مقصدی که بر روی بلیط درج شده می باشد. 

 

بستن کمربندها اصلا" ضرورتی ندارد، چرا که بستن و نبستن آن برای ورود به بهشت الزامی نمی باشد . 

 

در صورت بروز اشکال در سیستم هوای کابین ماسک هایی از بالای سر شما آویزان خواهند شد که

 

شما قبل از آن رایحه ی خوش ملائکه را احساس خواهید کرد .

 

خواهشمند است هنگام سقوط خونسردی خود را حفظ نموده تا بتوانید اشهد خود را صحیح قرائت نمائید . 

 

ارتفاع پرواز به تدریج و شاید هم ناگهانی به صفر خواهد رسید، اما هیچ جای نگرانی نیست . 

 

چرا که یک باره تا آسمان هفتم اوج خواهیم گرفت و هوای بهشت هم بسیار عالی گزارش شده است . 

 

خلبان پرواز، مرحوم شهید کاپیتان بهشت زاده و ارواح گروه پروازی جایگاه ابدی خوبی را برای شما آرزومندند.

 


[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 92/11/10 ] [ 1:57 عصر ] [ فریبا معلم ] [ نظرات () ]

 

 

 زندگی شبیه شعریست

 

قافیه هایش با من ،  ” تو ” فقط همیشه ردیف باش !

 

 
 
 
وقتی نیستی چنان به توفکرمی کنم

 

که مغزم به نبودنت پی نمی برد

 


[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 92/11/10 ] [ 1:51 عصر ] [ فریبا معلم ] [ نظرات () ]
کیک کدو حلوایی

 اگر تمایل داشتید می‌توانید به مواد این کیک یک‌دوم پیمانه گردو اضافه کنید که طعم بسیار لذیذی را به کیک می‌دهد.



مواد لازم:
  •    آرد: 2پیمانه   
  •    شکر:یک و یک‌دوم پیمانه
  •    تخم‌مرغ: 4 عدد   
  •    بیکینگ‌پودر: 2 قاشق چای‌خوری
  •    نمک: یک‌هشتم قاشق چای‌خوری  
  •   دارچین: 2 قاشق چای‌خوری
  •    روغن مایع: 100گرم 
  •    کدو حلوایی: 400گرم
روش تهیه:

کدو حلوایی را پوست کنده و به قطعات کوچک‌تر تقسیم کنید، سپس با مقداری آب بپزید و بعد از پخت له کنید. ( آب را تا حدی بریزید که بعد از پخت هیچ آبی درون قابلمه نمانده باشد و حین پخت همه به خورد کدوها برود).

فر را با حرارت 350 درجه فارنهایت (177 درجه سانتی‌گراد) روشن کنید تا گرم شود.

آرد، گردو،  هل، دارچین، بیکینگ‌پودر و نمک را با هم مخلوط کنید.

تخم مرغ‌ها را درون ظرف شکسته و با سرعت بالای همزن به‌مدت 5 دقیقه خوب بزنید.

روغن و شکر را با هم مخلوط و به تخم‌مرغ زده شده اضافه کرده و بعد کدو را به آن اضافه کنید.

وسط مواد آردی و خشک را باز کنید و مخلوط تخم‌مرغ و کدو حلوایی را در آن بریزید و به آرامی هم بزنید تا همه مواد با یکدیگر مخلوط شود.

مایه را درون قالب بریزید. (اگر قالب شما تفلون نیست، قالب را از قبل کمی چرب کرده و آرد بپاشید)

قالب را به‌مدت 40 دقیقه درون فری که از قبل گرم شده قرار دهید.

کیک را بدون اینکه از قالب خارج کنید، به‌مدت 2 ساعت زمان دهید تا خوب خنک شود.

نکته:


برای تزیین روی کیک من تنها از گاناش شکلات سفید استفاده کرده‌ام که برای تهیه آن می‌توانید از 150 گرم شکلات سفید، 100گرم خامه که روی حرارت می‌گذارید استفاده کنید. وقتی مواد کمی ولرم شد روی کیک دهید.

اگر تخم‌مرغ‌ها را برای 5دقیقه هم نزنید ممکن است به بافت پوکی دست نیابید پس لطفا زمان را دقیق رعایت کنید.



[ یادداشت ثابت - سه شنبه 92/11/9 ] [ 4:13 عصر ] [ فریبا معلم ] [ نظرات () ]

عزیزم با آمدنت به من بهترین هدیه دنیا را دادند ومن مغرور از مادر شدنم که گلی به باغ خانواده افزوده شد....بهترینها را برایت خواهانم


[ یادداشت ثابت - شنبه 92/11/6 ] [ 4:53 عصر ] [ فریبا معلم ] [ نظرات () ]

یاد دارم در غروبی سرد سرد میگذشت از کوچه ی ما دوره گرد

داد میزد:کهنه قالی میخرم،دست دوم عالی میخرم

کاسه و ظرف سفالی میخرم

اشک در چشمان بابا حالقه بست

عاقبت اهی کشید بغضش شکست

اول ماه است و نان در سفره نیست

ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟

بوی نان تاره هوشش برده بود

اتفاقا مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون دوید

گفت:اقا سفره خالی میخری


[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 92/11/4 ] [ 8:5 عصر ] [ فریبا معلم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب
RoozGozar.cOm--->

کد موسیقی برای وبلاگ



بازدید امروز: 16
بازدید دیروز: 84
کل بازدیدها: 520063